۲۱ اسفند ۱۴۰۲

استعفای عقل

 

 


استعفای عقل

 

قصیده ای  از: م.سحر

 

چهارده سَده پیش از میانِ غارِ حرا

به شغلِ غارت و قتل ، اعتبار داد خدا

شد اَضرِبوا ، هنر و اُقتُلوا ، تقدّس یافت

بشر به همّتِ الله گشت با تقوا

به پاس آن که زمین پر شود ز جور و ستم

از آسمان هدایت ،  فرا رسید ندا: 

که خیز و رُعب بر انگیز  و بر جهان  بستیز

جهاد وَرز و به کشتار باش بی پروا

به دست خشم و غضب تیغ داد نَصّ ِ صریح !

که اینت  آیتِ بُرهان و منطقِ گویا

به رُعب کوش و به اِنذار و خَشیَه و اِرهاب

که رُعب ، مادرِ  نصر است در صفِ هیجا

بزن ، بکوب ، ببُرّ و غنیمت آر به چنگ

که قتل بر تو حلال است و جنگ بر تو روا

بکُش که کُشتۀ تیغ تو دوزخی ست ، ولی

اگر تو کشته شوی در بهشت داری جا !

بکش که حور به آغوش باز پشت در است

به انتظارِ توِ در باغِ  جنَّت اُلمأوا

بکُش که جامِ شرابِ طُهور ، در کفِ شوق

نهاده غِلمان ، تا لب  نهی  بر آن صهبا

مدار باک به صحرا  ز تابش خورشید

که فرشِ توست مُهیّا به سایۀ طوبا

بکُش که عینِ جهادست کُشتنِ کُفّار

بخور که خونِ کسان است شربتِ اعلا

اسیر و بَرده کُن  از کودکانِ  دارُلحَرب

بسوز خانۀ زردُشت  و  کُلبۀ بودا

بکُش هرآنکه نگردد به دعوی ات تسلیم

زخیلِ ملّتِ موسا و اُمّتِ عیسا

تهاجُم تو جهاد است و شادیِ الله

تو برگزیدۀ عرشی و دیگران اَعدا

بُرید باید دست و شکست باید پای

زبهرِ دینِ مُبین ، از یهود  و  از ترسا

به زورِ  نیزه ، ز هر ملّتی  گَزیت ستان

که باوَرش ز تو  بُد دور و راهش از تو جدا

که رسم ِ زندگی اش بود  بر تو نامکشوف

که رازِ معنوی اش بود بر تو ناپیدا

تو از رجالی و خوش بر نساء ، قَواّمون

زهر طرف هوَس آمد به کشتزار درآ !

به رختخواب ، ز نُه ساله نیز در مگُذر

که از رجالی و درخواه،  اگر تُراست هوا

چو نیمِ بیضۀ مرد است قدر و ارزشِ  زن

خوشست اگر کُنی از وی حرمسرا  برپا

شهادتش نپذیری  و ماتَرک ندهی

که قولِ او  تُهی از منطق  است و از معنا

چنین به تازی صحرا نشینِ بادیه گرد

جوازِ کشتار آمد ز گنید مینا

چنین رسید پیام  از سرادقِ ملکوت

نهان به لفظِ عتاب و خطاب دهشت زا :

که جز تو اهل زمین کافرند ، ای مؤمن !

که جز تو اهلِ جهانند کور  ،  ای بینا !

جهان به تهمتِ اسلام ، گشت دارالکفر

جنون ، حکیم شد و عقل داد استعفا

به این بهانه که حق می دهد مرا پیغام

ز سوی عالمِ اعلی به عالمِ سُفلی

به خونِ اهل زمین تشنه گشت لشکرِ ظلم

به حکم قادر یک دین و قاهر یکتا

شگفت آنکه به جز اُقتُلوا نداشت به لب

کلامِ دیگری آن پیکِ آسمان پیما

برای اَسلمو یش تسلموا توقّع داشت

به زخمِ خنجر نادان ز پیکرِ دانا

چنین ، هجومِ توحش جهانروایی یاقت

به ضرب تیغ و تبر ، بر تمدّنی والا !

مگر به چشمِ خِرَد  در رویم  ازین دهلیز

مگر به پای هنرِ ، بگذریم ازین صحرا !

 

م.سحر

8/3/2024

https://msahar.blogspot.com/

۱۴ اسفند ۱۴۰۲

برای ادای دِین !

 


 

برای ادای دِین!      

 

                                                                          م.سحر                                                                           

اینجانب چیزی برای پنهان کردن ندارد !

 

در سفری که پاییز گذشته به مصر داشتم برای ادای احترام بر سر مزار مردی از بزرگان تاریخ کشورم حضور یافتم که علی رغم برخی ضعف ها یا کم و کسری هایی (که دوست یادشمن به درستی یا نادرستی) به او نسبت می دهند پادشاهی عمیقا وطن پرست و دوستدار پیشرفت مردم کشورش به سوی رفاه و توسعه و مدنیت ‌بود!

به فاتحه و روح و حیات پس از مرگ‌اعتقادی ندارم و می دانم که از این اقدام احترام آمیز ، خبری به او نخواهد رسید اما حضور یک سویه ام ‌در یک فضای معنا دار تاریخی یعنی در مقبره محمد رضا شاه که غریبانه درکشوری بیگانه آرمیده است، برای من پاسخی بود به یک نیاز عمیق روحی برای فروکاستن عذاب وجدانی که نسل ما به آن گرفتار شد!

آری از بد روزگار من هم متعلق به نسلی بوده ام که حقیقت را از پشت شیشه کبود افکار و ایدئولوژی هایی می دید که هزاران سال با منافع عالی مردم سرزمین ما ایران فاصله داشت!

بنا بر این ناخواسته و نادانسته شریک در نادانی و ناسپاسی ای بود که بخش وسیعی از مردم کشورم به دام آن افتاده و‌همه کاسه و کوزه ها را بسیار ناعادلانه و ناجوانمردانه از سر نا آگاهی یا در اثر شیفتگی های مرامی و فرقه ای یا حتی به سائقه بلاهت و جهل برسر شاه و خاندان او می شکست و اینگونه عنان اختیار سرنوشت ملت و نسلهای آتی را به پست ترین و ناجوانمرد ترین و عقب افتاده تر ین موجوداتی که در اعماق لجنزار تاریخ کمین کرده و از آنجا سر برآورده بودند می سپرد!

رک و پوست کنده بگویم این ادای احترام یا این زیارت (اسمش راهرچه می خواهید بگذارید!)صرفا به خاطر فرو کاستن از عذاب وجدان شخصی خودم به عنوان فردی از نسلی بود که نفهمید ه بود در کجای جهان ایستاده است و با پیوستن یا همدلی با نیروهای اهریمنی و بدخواه یافریب خوردهٔ کشور ، به ‌دمی یا قدمی یا قلمی (هرکس به فراخور حال و موقعیت و درک و به هدایت فهم یا نافهمی خود)غرقه در این توهم و در این خیال باطل بود که با انقلاب سوسیالیستی یا اسلامی جهان را گلستان خواهد کرد.

و بدین گونه ، در برانداختن خانمان ملت و به باد دادن هست و نیست کشور خود شرکت کرد و با تأسف بسیار هم دنیا را باخت و هم آخرت را!

احترام به و اعاده حیثیت از محمد رضاشاه پهلوی، دین ادا ناشدهٔ بزرگی ست که این نسل به تاریخ و به ملت تاریخی ایران بدهکار است و شرافتمندانه ترین کار آن است که از تداوم دشمنی و کینه توزی بیمار گونه اش نسبت به وقایع تاریخ معاصر (که البته خیلی از آنها تراژیک و تأسفبارند) دست بردارد و در التیام زخمهای سیاسی که دستهای گوناگونی از جمله خود وی نیز در ایجاد آن شرکت داشته است بکوشد


محمد جلالی چیمه (م. سحر)

پاریس. /۳/۲/۲۰۲۴

https://msahar.blogspot.com/

 

۰۸ اسفند ۱۴۰۲

آن شعرهای شورآفرین

 


آن شعرهای شورآفرین

 

 

شعر شور آفرین شاعر بود

باد در آستین گمراهان

غلظت جهل را فزونی داد

سخن دلفریب آگاهان


**

آن یکی گفت «شیر آهنکوه»

وان دگر «سوگ موج های خزر»

دست در دست یکدگر دادند

تیغِ نادان و علمِ دانشور

 

**

اینچنن شد که لشکر اوهام

روح یک نسل را به دام کشید

گردِ باروی سالخوردۀ شهر

دشمنی ، خط انهدام کشید

 

**

اینچنین خواب جهل شد تعبیر

کینه های کهن به روز شدند

آتش فتنه سوخت گلها را

سروها جمله نیم سوز شدند

 

**

حال چندی ست «انفجار ِ طلوع»

عین آتشفشان خاموش است

تیغ، کُند است و بر لبانِ شعور

شعر دانشوران فراموش است

 

.........

م.سحر

26/2/2024

۰۷ اسفند ۱۴۰۲

نسل پیشین

 

نسل پیشین

گرچه خوش سرگرمِ جهل خویش بود
نسل ما شاگردِ نسلِ پیش بود
نسلِ پیش اما گرفتارِ گُسست
با شرابِ روس ها مخمور و مست !
نیک در شیپور ِ خود می کرد باد
لیک، لب بنهاده در سمتِ گُشاد
خوش خیال و خوش نشین و خوش ادا
در خلا  گُم کرد  سوراخِ  دُعا
لافِ انسانِ سعادتمند زد
بر جهانِ آدمیت گند زد
بلشویک آئین ، دم از اسلام زد
بهر دین تا مرز دوزخ  گام زد
گر وطن با وحشت و کین مُبتلاست
نسلِ پیشین پایه ریزِ این بناست !
زانکه جانی عاری از اندیشه داشت
تیشه برکف، در کمینِ ریشه داشت !
در هزار و سیصد و پنجاه و هفت
هرز گفت و هرز کرد و هرز رفت !
همچنان هرز ست فکر و باورش
درمسیر جهل می راند خرش !

م.سحر
26/2/2024


۳۰ آبان ۱۴۰۲

یادی از باقر مؤمنی

 

یادی از باقرمؤمنی


 !
مرگ نویسنده و پژوهشگر ارجمند آقای باقر مؤمنی در سن97 سالگی از خبرهای تأسفبار این روزها ست  

 باقر مؤمنی سالهای زیادی از عمر خود را به کوشش در راه شناختن و شناساندن عصر مشروطیت و زمینه های اجتماعی و فکری و فرهنگی و ادبی انقلاب مشروطیت اختصاص داده و در این زمینه ها آثار بسیار ارزشمندی به جامعه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران ارمغان کرد!.

بیش از چهل سال از عمر سازنده خود را در تبعید گذراند اما هرگز از اندیشیدن به جامعه ای که از آن برخاسته بود دست برنداشت و توانایی های فکری و پژوهشی خود را درخدمت شناساندن مسائل اساسی ایران و روشنگری فکری و اجتماعی ، از دوران آغاز اخذ تجدد تا همین دوران اسفناک و فاجعه باری  که نزدیک به نیم قرن است کشور ما و جامعه ایران از سر می گذراند به کار بست !

در باره آثار و نوشته های او سخن فراوان می توان گفت و فهرست نسبتاً کامل آثار او را می توان در زندگی نامه او یافت !

آنچه من می خواستم در اینجا بر آن تأکید و یاد آوری کنم ،ویژگی های شخصی و فردی  این انسان پژوهنده و کنجکاو و در عین حال آرمانگرا و مبارزی ست که اگرچه از روشنفکران برجسته در طیف چپ ایران بود،  از همان نخستین روزهای سال ۱۳۵۷ بر خلاف بسیاری دیگر در همین طیف فکری به توحشی که به نام انقلاب اسلامی زیر سیطره ملا های مرتجع و جنایتکار بر ایران غالب می شد، معترض بود و بهای این اعتراض را هم با تبعیدی که چندان برای او در سالهای آخر میانسالی آسان نبود پذیرفت و دشواری های آن را تا لحظه های آخر تاب آورد!

او به عنوان معترض سیاسی با وجود سن نسبتا بالا همواره در بیشتر اقدامات اعتراضی و تظاهرات های ضد رژیمی  در پاریس حضور می یافت و فرصتی را برای بیان  اعتراض و مخالف تبا حکومت بیدادگر ملایان از کف نمی داد!

دوست بسیار خوب و صمیمی و مهربانی بود . همواره لبخند همیشگی اش را بر لب داشت و تواضع و خوشرویی و دموکرات منشی او مثال زدنی بود.

باشنیدن خبر درگذشت او شخصا از این که دوست مهربانی چون او دیگر در محیط فرهنگی یا مجامع اعتراضی ایرانیان دیده نخواهد شد بسیار غمگینم و می دانم که این احساس در میان بسیاری از ایرانیانی که با وی آشنایی یا مرودات فرهنگی یا فکری داشتند مشترک است !

سفر فرجامین مرد دانشور نازنین آقای باقر مؤمنی را نخست به فرزند غیور او انوشه که پس از درگذشت مادر ، همچون دوست و یاری همراه از پدر مراقبت می کرد تسلیت می گویم .

همچنین درگذشت این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران قرن نوزده و بیست را به جامعه فرهنگی و اهل قلم و همه دوستان و دوستدارانش - از هر طیف فکری که بوده اند و هستند- تسلیت می گویم.

یادش گرامی باد

م.سحر

پاریس 19/11/2023


۲۸ مهر ۱۴۰۲

نیشگونیات تازه ترین اثر م. سحر منتشر شد



نیشگونیات اثر م. سحر منتشر شد


انتشارات فروغ منتشر کرد:
نیشگونیات
دفتری در جِدّ و طنز و نقد
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
طرح جلد مانی
https://www.forough-book.com/.../poem-%D8%B4%D8%B9%D8%B1/...
«کتاب نیشگونیات حاوی برگزیده‌ای از طنزهای منظوم و منثور محمد جلالی چیمه (م. سحر) است که در دوبخش یا دو نسک عرضه می‌شوند:
بخش نخستین کتاب، حاوی شعرهایی‌ست مشحون از نکاتی که بیشتر آنها به بیانی طنزآمیز و گاهی همراه با نیشخندها و نوشخندهایی خالی از هرگونه مداهنه و لکنت، به نقد فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در دوران معاصر می‌پردازند. طنزهایی که البته گه‌گاه لحن جدّی‌تری می‌یابند. ...»





 

کتابی  که پیش رو دارید حاوی برگزیده ای از طنز های  منظوم و منثور محمد جلالی چیمه ( م. سحر) است که در دوبخش یا دو نسک عرضه می شوند:

بخش نخستین کتاب ، حاوی شعر های  ست مشحون از نکاتی که بیشتر آنها به بیانی طنز آمیز وگاهی همراه  با نیشخند ها و نوشخندهایی خالی  از هرگونه  مداهنه ولکنت ، به نقد فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در دوران معاصر می پردازد. طنز هایی که گاهی لحنی جدّی تر می یابند.

این سروده ها چنان که خواهید دید  در شکل های گوناگون شعر فارسی  (از نوع مثنوی های متنوع  یا قصیده و قطعه های بلند یا کوتاه) سروده و تدوین شده اند.

نسک دوم نیز حاوی منتخب طنز هایی ست که به نثر ( م مُلهم از نثر کلاسیک فارسی  و نیز عامیانه ) نوشته  یا به نظم درآمده اند.

 در این نسک نیز مضمون  اثر به طور کلی عبارت از نقد  فکری ، فرهنگی ، ایدئولوژیک و به ویژه نقد سیاست مذهب زده  و مذهب سیاست  زدۀ جامعه ما در دوران سیاه  معاصر است  که به زبانی آمیخته با شوخ طبعی های ذوقی و شیطنت های ادبی  و نمایشی  طرح می شوند.

در این نسک تنوع در شکل های  بیان  و در بهره وری از سبک  ها و قالب های ادبی یا خودمانی یا زبان جاری، نمود بیشتری دارد، زیرا  سراینده از اوزان گوناگون عروضی و هجایی و  نیز فولکوریک از نوع مَتَل ها ی مردمی  یا از سُنت پیش پرده خوانی تئاتر های قدیمی ایرانی یا اوزان اختیاری و حتی از شکل لعتنامه نویسی طنز پردازانه و فرم نقیصه یا پارودی بهره برده است  .

در این کتاب  خوانندگان با گزیده ای از روش و شیوه های گوناگون  م.سحر در فن سرایش و نگارش (که حاصل تجربیات 46 سالۀ  او در دوران تبعیدند) ، روبرو  و با افکار و دیدگاه های انتقادی و  ونیشدار وی در بارۀ روزگار  ایران و دوستان و دشمنان این سرزمین رنج دیده و مجروح آشنا می شوند و لحن اعتراضی و افشاگرانه و گاه تسخر زن و نشخند آمیز او را با تأثری آمیخته با لبخند و گاهی قهقهه همراهی می کنند!