۲۶ بهمن ۱۳۹۶

رؤیاها




رؤیا ها

جان های جوان نگرکه بی فریادند
چون سروتبرخورده به خاک افتادند
چون برگ خزان یکان یکان دربادند
چون اشک روان یکان یکان دریادند


رؤیاهامان یکان یکان دود شدند
چون خاطرۀ بهار، مفقود شدند
آن باورها که رنگِ آزادی داشت 
موهوم تر ازبهشتِ موعود شدند


رؤیاهامان یکان یکان پژمردند
با باد گذشتند ودرآتش مُردند
دزدان طریق جَسته از عهدِعتیق
بُردند هرآنچه بود، آری بُردند


م.سحر
10/2/2018

هیچ نظری موجود نیست: