۰۳ فروردین ۱۳۹۰

هدیه ای از آباده


از چمن ها گر گذشتی یاد من کن

گر شنیدی سرگذشتی یادمن کن

درود بر این نوجوانان هنرمند

ببینید این ویدئوی نوروزی را




۲۷ اسفند ۱۳۸۹

پیشواز


پیشواز

ای سال ، مگر به شادی آغاز مگرد

بی شعر و سرود و رقص و آواز مگرد

تا بازآید بهار آزادی ما

ای سال ستمگر ، برو و باز مگرد ! ـ


م.سحر
پاریس 18.3.2011




.........................................................................

سال بصیرت


سالی که عبور کرد از آتش و دود

سالی ست کزو توان دشمن فرسود

استبدادش «سال بصیرت» نامید

اما چو جمال ِ شیخ ، بی سیرت بود!ـ


م.سحر
17.3.2011


۲۶ اسفند ۱۳۸۹

چهار ترانه برای این روزها

چهار ترانه برای این روزها
.........................................................

عید آمد و ما لختیم


عید آمد و آسمان گریان داریم



چشم نگران و دل بریان داریم



لختیم که اهل دین قبامان برُدند


عوریم که پیرهن ز قرآن داریم


آرزوی باران


عید آمد و اندوه فراوان داریم




چشم ِ نگران به حال ِ ایران داریم




از سیل سی و دوساله مان قحطی زاد




زانروست که آرزوی باران داریم



عزم عبور


زان ظلم کز اهل ِ دین به ایران داریم



قوت غم و دردِ کهنه بر خوان داریم



چشمی به ستاره ای و عزمی به گذار


زین شبکدهء سیاهکاران داریم


بویهء آزادی


ازوحشت دین دلی هراسان داریم




چون بویهء آزادی انسان داریم




ژرفای شب ایستاده برجای اما




امیّد به خورشید درخشان داریم




پاریس 16.3.2011
م.سحر


۲۳ اسفند ۱۳۸۹

در سوگ ایرج افشار


در سوگ ایرج افشار


....................................................



آنکه تارش عشق و پودش کار بود

راست خواهی ایرج افشار بود

ایرجی بود از فریدون یادگار

کاینچنین کوشای ایرانیار بود؟

یا مگر پیمان او با راستی

بهر میهن ، نادری کردار بود؟

از پدر شایستگی آموخته

کاروانسالار و پرچمدار بود

چون پدرش ازمهر قند پارسی

جان بیدار و دلِ سرشار بود

گرچه دوران بر مراد کجروان ،

ره بر او هرچند ناهموار بود ؛

پای پویشگرش بود ایران نورد

دست کاوشگرش در جُستار بود

داشت از خورشید ایران آتشی

در دلی روشن که دریاوار بود

یار فرهنگ و تمدن بود در

عصر بی رحمی که دهشتبار بود

تخت و منبر هردو زیر پای جهل

خنجر کین در کف دیندار بود

اهل فرهنگ و ادب بی پشتوان

ذوق ، محروم و هنر بی یار بود

فصل عسرت بود یاران را ولی

دشمنان را رونق بازار بود

گرچه شب تاریک و جانها خسته بود

شعله ها در سینه ها بیدار بود

روزگار میهن از این روشنان

بود اگر ازشوق، برخوردار بود

ترک ما گفت آنکه بیش از دیگران

شب نوردی روشنی کرداربود

ذوق و فرهنگ و ادب زو سربلند

نام نیکش ایرج افشار بود

این چنین مردانه مردیم آرزوست

گرچه ما را آرزو بسیار بود


.......................................


پاریس ، 14.3.2011

م.سحر


درین دوران سخت تیره روزی

بیا تاآتشی خوش برفروزی

ز رنگش سرخ رویی وام گیری

به رقصش زرد رویی را بسوزی

........................................



چارشنبه سوری در راه است


......................................................



ایران خودم سلام علیکم

ایرن خودم سرتو بالا کن



ایران خودم بهار تو راهه

شکوفه شاهده سبزه گواهه


ایران خودم چشمای ماهت

میون آسمون مونده به راهت


ایران خودم دلارونلرزون

بذا بهار بیاد کنار ایوون


ایران خودم هف سینو جور کن

از سفرهء عید غصه رو دور کن


ایران خودم ظلمتو ورچین

سبزی رو بکار کنار پرچین


بذا تا بشکفه سوسن و سنبل

بلبل بشینه رو شاخهء گل


قمری بزنه به زیر آواز

شاعر بشه با دلش غزلساز


مطرب بزنه به سیم سازش

دشمن بشینه روتخم غازش


اردوی غم از مرز تو دورشه

باغ و جنگلت دریای نورشه


ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالا کن


بگو تا بچه هات بیان کنارت

شادی بیارن به روزگارت


زیبایی و عشق ونغمه و نور

همه همدم صلح و شادی و شور


بذار یار، لب یارش رو ببوسه

توی جلد ِ سیا ، دلش نپوسه


بذا رو شاخ ِ گل غنچه بخنده

نذار وا نشده لباشو ببنده


بذا چشمه تو جوبار بشه جاری

نذا لباش بخشکه تو صحاری


ایران خودم قربون اسمت

بذا بشکنه اون بند طلسمت


بذا بشکنه این حصار کهنه

دیو کپّه کنه تو غار کهنه


بذار تا از دیار روشنایی

آزادی بیاد به دیدنایی


آزادی برات آب حیاته

واس ِ نوسفرات چترِ نجاته


ایران خودم عشق کبیرم

تو که تو زنجیری ، منم اسیرم


ایران خودم مامای عزیزم

یه جون دارم و اونم به پات می ریزم


ایران خودم عید بهار ه

دل ِ آهوی عشقت بی قراره


دل ِآهوی عشقت تو بیابون

ازین واحه به اون واحه گریزون


ببین آهوی عشقت خون ِ صافش

شتـَک زد به زمینت واس ِ نافش


ببین گلات چطو پرپر ِ بادند

پریشون و پیام آورِ دادند


پیام آور آزادی فردا

برا اهل وطن ، شادی فردا


ایران عزیز مام گرامی

روحت شده شرکت سهامی


نام و شرفت رو سکه کردند

زربفت ِدلت رو تکه کردند


ایران خودم مام ِ قدیمم

یادت ، نفـَس و غمت ندیمم


ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالاکن


ایران خودم توچاه نفتی

زیر بار زور کاش نمی رفتی


ایران خودم سبزه دمیده

وقت رفتن غمت رسیده


این دفعه زمستون ِهزاره

وارونه روی خرش سواره


ایران عزیز، وطن ِ کـُهن دیر

بذار تا پاک بشه خاک ِ تو از غیر


بگذار که سیاهی روسیا شه

یک بار دیگه خدا ، خدا شه


این قلعهء جور واژگون شه

خاکش گِل و سقفش آسمون شه


امروز و ببین، برای فردا

تا کشته نشه ندای فردا


ایران خودم سلام علیکم

ایران خودم سرتو بالا کن



م.سحر

م.سحر

۱۹ اسفند ۱۳۸۹

آتش چار شنبه سوری

آتش چارشنبه سوری

.....................................

درین دوران سخت تیره روزی

بیا تاآتشی خوش برفروزی

ز رنگش سرخ رویی وام گیری

به رقصش زرد رویی را بسوزی


م.سحر
10 مارس 2011
پاریس

۱۸ اسفند ۱۳۸۹

دریغا مردی که افشار بود

وقتی مرد بزرگی می میرد جهان ما یک پله به تاریکی بیشتر می گراید.ـ
ایرج افشار از آنها بود. دهخداوار زیست و دهخداوار ، نامبُردار و سبکبال از میان ما رفت.ـ قطعا جمعیت ملیونی تابوت او را مشایعت نخواهد کرد اما همهء ایران با اوست .
یادش چون نامش پایدار
م.سحر

سه ترانه سبز

سه ترانهء سبز


صدای سبز 1


دلی در شعله هایی سبز دارُم

نشون از ردِّ پایی سبز دارم

گلویی زخمی و حالی پریشون

همین دونُم صدایی سبز دارُم


صدای سبز 2


صدای سبزمو فریاد ِخون بی

که از جوبار سی دریا روون بی

اگه جوبار وینه روی دریا

سرود موج ما آتشفشون بی

آرزو


دل ِگرمت ، دم ِ سردی نَوینه

سر ِسبزت رخ ِ زردی نَوینه

زن و مردِ دلیرِ این دیاری

بهارت رنگِ نامردی نوینه



م.سحر
پاریس 9.مارس2011